به دفتر خاطرات مجازی من خوش آمدید

سه شنبه 13 اسفند 1398 ساعت: 9:41
نویسنده : معین کریمی

داستان کوتاه آرزوی جوانی

مردی از دوست خود پرسید:تا به حال که شصت سال از عمرت می گذرد، آیا به یکی از آرزوهای جوانی ات رسیده ای؟
دوستش گفت:آری، فقط به یکی از آرزوهای دوران جوانی ام رسیده ام.
مرد دوباره پرسید آن آرزویت که به آن رسیده ای چیست بگو تا بدانم؟
و دوستش این گونه پاسخ داد:
هنگامی که پدرم در کودکی مرا تنبیه می کرد و موی سرم را می کشید، آرزو می کردم که به هیچ وجه مو نداشته باشم و امروز به این آرزو رسیده ام.

نویسنده ناشناس



:: موضوعات مرتبط: داستان و کتاب داستان کوتاه
:: برچسب‌ها: داستان داستان کوتاه کتاب داستان آرزوی جوانی داستان آموزنده آرزوی جوانی ارزوی جوانی story book story book book story short story


صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 47 صفحه بعد

کد پربازدیدترین



اکانت ما در شبکه های اجتماعی :

اکانت ما در فیسبوک اکانت ما در اینستاگرام اکانت ما در Pinterest کانال ما در تلگرام